چرا هميشه هدف و به رفتن ميبازيم رفتن و به پيشامد و پيشامدو به حرف مفت …
چرا مثه سرباز شكست خورده از حركت قورباغه بين نيزارها مي ترسيم …
چرا هميشه شعرو به وزن ،وزن و به قافيه و قافيه رو به كلمه مي بازيم
به نظر شما تمام اين كتابهاي روانشناسي و روانشناختي و راههاي رسيدن به موفقيت واسه آدمهاي ناموفقي نوشته شده كه مثه يه مسكن موقت بزنن به بدن و بعد از چند مدت روز از نو روزي از نو ؟!
شايد اينم يه جور تجارته ؟