Monthly Archives: August 2010
بکر باش و شبیه هیچکس
ذهن باید باکره باشه واسه نوشتن . بکر و تازه و دست نخورده .باید حرف دلشو بزنه .باید خودش باشه . باید حرف خودشو بزنه با صدای خودش.تمام کتبأیی که تا الان خوندی ببند.اگه دنبال سبک و سیاق نوشتنی وسط … Continue reading
یه نهال میکارم
من نمیتونم دنیارو نجات بدم ولی میتونم یه نهال بکارم تو باغچه خونم
تي تي و شام
بدو بدو رفتم دمپایی رو برداشتم و برگشتم کوبیدم تو سر سوسک …ای کلی چندشم شد . دو تا پر دستمال کاغذی کشیدم از توی جعبه بیرون که لاشه سوسک رو باش جمع کنم . رومو که برگردوندم دیدم تی تی داره … Continue reading
خلاصه من و سفر به اصفهان
خلاصه من و سفر به اصفهان ! تازه وقتی شروع میکنی خلاصه نوشتن یادت میاد که چقدر چیز هست که میتونی راجع بهش بنویسی .الان فرودگاه اصفهانم و مسیر برگشت به دبی . قصه همیشگی هر آمدنی رفتنی و هر … Continue reading
ماجراهای من وآفيس
ماجراهای من و جائی که کار میکنم اینقدر جالبیه که اگه ننویسم انگار یه چیزیریو اون وسطا میس کردم ! ترجمه فارسی میس کردم چی میشه ؟يعني مفهومش اينجا چي ميشه ؟ نمیخوره هر چی هم بشه ! بهتره بگم … Continue reading
هنجارهای اجتماعی ۴
حالا هی هل بده ، حالا هی خودتو بچسبون به نفر جلوی. به خیالت اینطوری زودتر کارت انجام میشه نه ، اگه نفر جلوی هم بهت گفت آقا فاصلتو حفظ کن محل نذار ، تازه واسه اینکه لجشو در بیاری … Continue reading