Author Archives: gosheh
بايد به پنجره پناه برد
بايد به پنجره پناه برد به حجم روشني از ادراك عبور نور و لمس روشن اشيا .بدون مرز سايه ها
پنجرهای رو به دریا
من خواب دیدم روبه روی پنجرهای رو به دریا نشسته ام و باد های شمال همه موافق بود و موجهای دریا همه موافق بود و ماهیگیران تورهاشان پر از ماهی بود و دختران با گوش ماهیهای ساحلی دستبند میساختند و کودکانِ پر … Continue reading
…قدري تامل
…انسانيت پرت شده بود با جسد بي جان بچه گربه روي خط زرد خيابان …قدري تامل …قدري تامل
به دنبال نشاني ها
من دورم یا نزدیک ؟ کجای راه ایستاده ام؟! شايد جايي در اكنون ، یا خیال گذشته و یا جایی در تجسم وهمی به اسم آینده؟! فروغ میخوانم… هنوز صدا کن مرا جمله غریبی نيست، هنوز صدا کن مرا چه بانگ آشنایی … Continue reading
A little piece of sun
When the sun gets melted in the sky it was me in the window When the sun gets melted in the sky it was me and the ocean of orange in the hills When the sun gets melted in the … Continue reading
Strong Together
باد تبر زین کرده بود وحشی و نا آرام در لای لای شاخههایمان میپیچید خم شدیم تا شکستن ایستادیم تا ماندن .با هم فردا که آمد انگار که هرگز بادی نبود ما همچنان ایستاده بودیم و .ریشهها مان … Continue reading
یک گفتگو
ازش پرسیدم آرزوت چیه ؟ !گفت ترک کردم گفتم چی رو ترک کردی ؟ !گفت اینکه آرزو داشته باشم گفتم مگه میشه ترک کرد ؟ مگه داری راجع به سیگار حرف میزنی ؟ گفت از سیگارم بدتره گفتم چی ترک … Continue reading
هر روزگی
دبی سهشنبه امروز آفتاب ، دیروز آفتاب ، هنوز آفتاب ، هر روز آفتاب ،ته این روزمرگی آیا خورشید مجال بازی به تکه ابری خواهد داد ،ته این روزمرگی باید جایی باشد برای لمس پوست تغییر ،تلنگری شاید برای … Continue reading
زندگی از نگاه من
.زندگی نگاه پر رنگ مرد سیاه در بین انبوه جمعیت سفید .زندگی پیچش باد سرد در لا به لای شالهای رنگی بسته شده به گردن زنان .زندگی دستی که زیر چانه ماند ، نگاهی که به دور دست خیره … Continue reading